با دیگران چنان رفتار کن که دوست داری دیگران با تو رفتار کنند. راه به سـوی خوشبختی، راهی است که همه می تواننداز آن عـبور کنند، کوچک و بزرگ، پیر و جوان. اما رسیدن به آن، مستلزم داشتن خصوصیاتی ویژه است.
در این مقاله که از سایت بانک مقالات فارسی انتخاب شده است قـصد داریـم شـما را بـرای رسیـدن به خوشبختی راهنمایی کنیم .
تعـجب نـکنـید اگـر دیدید کسی از اینکه » به او اطـلاق شـود، نــاراحت شود. این ناراحتی از مفهوصفت «خوبم «خوب بـودن» نشـات نمی گیرد، بلکه ممکن است آن فرد معنای واقعی آن را نداند .
عـقـاید و نـظرات مختلف و گاه متناقضی در رابطه با مفهوم « رفـتـار خوب و پسندیـده» وجــود دارد کـه انـسان را گـیـج و سـردرگم می کند. انسان ها از هـمان دوران کـودکی با این مفهوم دچار مشکل بوده اند. بچه ها نمی دانند که نمره انضباطشان در مدرسه به خاطر کدام رفتار یا عمل زشت یا ناپسندشان پایین آمده است. اعتقاد کلی بر این است که بچه ها باید جلوی چشم بزرگترها باشند اما صدایی از آنها در نیاید. با این عقیده، از «خوب بودن»، مفهوم غیر فعال بودن و ساکن بودن تلقی می شود .
اما، برای واضح شدن این مفهوم مبهم و گنگ، راه هایی وجود دارد .
در همه زمان ها و مکان ها، انسان ها برای خود ارزش ها و اعتقادات خاصی داشته اند که به آنها احترام می گذاشتند. این ارزش ها، فضیلت نامیده می شد که به انسان های خردمند، انسان های پاک و مقدس، قدیسان و خدایان اطلاق می شد. این همان چیزی بود که اختلاف میان انسان های وحشی و بی فرهنگ با انسانهای تربیت شده و تحصیلکرده، و اختلاف میان جامعه منظم و جامعه پر هرج و مرج را مشخص می کرد .
البته نیازی به انجام تحقیقات بسیار نیست که بفهمیم مفهوم واژه ی «خوب» چیست. می توان در رابطه با این موضوع از خرد خویش نیز کمک گرفت.
هر انسانی می تواند به این مفهوم دست یابد .
اگر هر کس فکر کند که دوست دارد دیگران با او چگونه برخورد کنند، فضیلت انسانی را کشف خواهد کرد. فقط کافی است ببینید که می خواهید رفتار دیگران با شما چگونه باشد .
احتمالاً قبل از هر چیز دوست خواهید داشت که رفتار دیگران با شما منصفانه باشد. دوست ندارید مردم در مورد شما دروغ بگویند یا بیرحمانه محکومتان کنند. درست است؟
? دوست دارید دوستان و همراهانتان به شما وفادار باشند. دوست ندارید به شما خیانت کنند
? دوست دارید مردم در ارتباطات و معاملاتشان با شما منصف باشند .
? دوست دارید با شما صادق باشند و فریبتان ندهند .
? دوست دارید با شما مهربانانه و به دور از هرگونه خشونت رفتار کنند .
? دوست دارید حقوق و احساسات شما را نیز در نظر گیرند و آنها را زیر پا ننهند .
? در زمان ناراحتی، دوست دارید با دلسوزی و شفقت با شما رفتار کنند .
? دوست دارید در مواقع خشم، به جای عصبانیت و داد و فریاد، در برخورد با شما خشمشان را کنترل کنند .
? اگر عیب و نقصی دارید، یا اشتباهی از شما سر می زند، دوست دارید دیگران به جای انتقاد، با مدارا و شکیبایی با شما رفتار کنند .
? به جای انتقاد یا تنبیه شما، دوست دارید بخشندگی کنند. درست است؟
? دوست دارید مردم با شما مهربان و خیراندیشانه برخورد کنند، نه بدجنسانه و از سر بدخواهی .
? دوست دارید دیگران به شما و توانایی هایتان اعتماد داشته باشند و به شما شک نکنند .
? دوست دارید و احترام بگذارند نه اینکه خوارتان کنند و به شما توهین کنند .
? دوست دارید مؤدبانه و باوقار با شما رفتار کنند .
? دوست دارید همه مردم تحسین و تمجیدتان کنند .
? وقتی کاری برای کسی انجام می دهید، دوست دارید از شما قدردانی کند .
? دوست دارید دوستانه و با صمیمیت با شما برخورد کنند .
? دوست دارید بعضی از آنها عاشقتان شوند .
و بیش از همه، دوست دارید آنها به این کارها فقط تظاهر نکنند، دوست دارید این کارها را از ته دل و از روی انسانیت انجام دهند .
اگر کمی فکر کنید، می بینید کسی که اطرافیانش با او اینچنین برخورد می کنند، زندگی بسیار خوشایند و مطبوع خواهد داشت. و مطمئناً چنین شخصی به هیچ وجه روح عناد و کینه را در برابر کسانی که با او اینگونه رفتار می کنند، در خود پرورش نخواهد داد .
پدیده جالبی در روابط انسانی هست به این صورت که وقتی یک نفر سر دیگری داد می زند، فرد دوم انگیزه ای برای برگرداندن این فریاد دارد. یعنی فرد همانطور که با دیگران رفتار می کند، مورد برخورد قرار می گیرد. اگر با دیگران با خشونت و بدجنسی رفتار کند، با او همانطور رفتار می شود و اگر با دیگران با مهربانی و دوستی برخورد کند، با او همانطور برخورد می شود .
در دنیای خیالی فیلم و داستان، ما افراد تبهکار و شرور مؤدبی می بینیم که زیردستانشان با آنها با احترام رفتار می کنند، و از طرف دیگر قهرمانانی می بینیم که بسیار خشن و بی نزاکت هستند. چنین چیزی در دنیای واقعی صحت ندارد. تبهکاران واقعی معمولاً افرادی خشن هستند که زیردستانشان حتی از خود آنها نیز خشن ترند. نمونه ای از آن ناپلئون و هیتلر هستند که از طرف نزدیکترین افرادشان مورد خیانت قرار گرفتند. قهرمانان واقعی نیز افرادی هستند که با دوستان و نزدیکانشان در کمال محبت و نزاکت صحبت می کنند .
وقتی شانس ملاقات و صحبت کردن با افراد تراز بالای حرفه ی خود را داشته باشید، خواهید دید که آنها نجیب ترین و نازنین ترین انسان هایی هستند که در طول عمرتان دیده اید. به خاطر همین رویه و اخلاق نیکوست که به این درجه رسیده اند: چون سعی می کنند با دیگران خوب و صحیح برخورد کنند. اطرافیانشان نیز به همین گونه به آنها پاسخ می دهند و خطاهای کوچکشان را با بزرگواری می بخشند .
از این نکات به این نتیجه می رسیم که افراد به طریقی می توانند به فضیلت انسانی دست یابند، که تشخیص دهند که دوست دارند چطور با آنها رفتار شود. از این طریق است که ابهام در مفهوم واژه «خوب بودن» نیز از میان می رود. حال می فهمیم که خوب بودن به معنای ساکت و غیر فعال در گوشه ای کز کردن نیست، بلکه می تواند نشانه فعالیت بسیار شدید باشد .
حال با خود فکر کنید اگر کسی سعی کند تا با اطرافیانش با انصاف، وفاداری، مردانگی، صداقت، مهربانی، دلسوزی، شکیبایی، بخشندگی، خیرخواهی، اعتماد، ادب و احترام، تحسین، رفاقت، عشق، و درستی رفتار کند، چه اتفاقی می افتد؟
ممکن است کار سختی باشد، اما به این فکر کنید که چندین انسان دیگر نیز به شما همینطور پاسخ خواهند داد.
به این روش، در صورت بروز هر گونه اشتباه و خطا، دیگران او را راحت تر خواهند بخشید و خطاهایشان را نادیده می انگارند. و انسان زندگی خوشایندتر و زیباتر خواهد داشت.
انسان می تواند بر رفتار اطرافیانش نیز تاثیر بگذارد. با اتخاذ یکی از این فضیلت های اخلاقی در هر روز، و اعمال آن بر اطرافیانتان، یک قدم به خوشبختی نزدیک تر شوید. با این اقدام شما، کم کم همه اطرافیانتان نیز این گونه خواهند شد. و علاوه بر منفعت های شخصی، با این اقدامتان می توانید دریچه ای به سوی روابط انسانی باز کنید.
نویسنده : ا - گلیدی
انسانهای بیتفاوت، بیاحساس، غیرکنجکاو و غیرعلاقهمند به موضوعات روزمره، انسانهای نرمالی نیستند بنابراین فردی که زیباییها را تقدیر و تحسین نمیکند و نسبت به آنها کنجکاو نیست طبیعی و نرمال نیست.
میگنا - روان پزشکان به که می گویند نرمال؟ اخلاق بخش عمدهای از پیکره نرمال بودن را تشکیل میدهد. اخلاق، انسان را وادار به پیروی از برخی باورهای ارزشی و متعالی میکنند. ما در روانشناسی، انسان را مظهر تعالی خداوند میدانیم. یعنی ایمان به خداوند، ایمان به ارزشها، ایمان به مقدسات تعریف شده که بخشی از آن به مقدسات و ارزشهای متعالی برمیگردد و بخشی از آن نیز به اخلاق و صفات خوب متعالی مانند توکل، امید و... مربوط میشود و فرد نرمال چنین اخلاقی دارد و به آنها تمسک میجوید.
1.بخشندگی و دست و دلبازبودن: فرد نرمال، فقط دریافتکننده محبت نیست و خود نیز به دیگران مهر میورزد، بنابراین فردی که همنوعش برایش مهم نیست و روابط عاطفیاش با فرزند، همسر، دوست، خواهر و برادر و... کند یا ضعیف است یا برعکس آنقدر روابط عاطفیاش بیش از حد میشود که به وابستگی میانجامد نرمال نیست.
2.داشتن هوش اجتماعی: فرد نرمال باید هوش اجتماعی داشته باشد تا بتواند به دنبال فعالیتهای شغلی و عملکردی برای بروز و ایجاد یک فعالیت مولد باشد. فعالیتهای غیرمولد و بیفایده و بیارزش، مانند بسیاری از فعالیتهایی که در جهت خلاف است یا انجام آنها فایدهای برای فرد یا افراد جامعه ندارد، فعالیت غیرمولد شناخته میشود.
3.قدرت حل مساله: فردی که قدرت حل مساله دارد، در برابر مشکلات تسلیم نمیشود و سعی میکند برای مشکلات خود راهحل پیدا کند. طبیعی است برای رسیدن به این هدف باید واقعیتهای موجود را درک کرد. افرادی که از این درک عاجزند و تفکرات سحرآمیز دارند، به رمل و اسطرلاب، جادو و سحر و دعانویسی و کفبینی و موضوعات خرافی میپردازند، قدرت حل مساله ندارند زیرا نمیتوانند واقعیتهای موجود را قبول کنند. نکته قابل توجه اینکه حتی در حل مساله، تکرار مکررات هم طبیعی نیست بلکه فرد باید برای حل مشکلاتش ابداع و تنوع در تصمیمگیری داشته باشد.
4.گذشت، بخشندگی و مروت: فرد نرمال باید گذشت و بخشش داشته باشد و سخت و غیرقابل انعطاف نباشد و در عین حال بتواند خشم خود را بروز دهد. فردی که مدام خشمش را فرومیخورد و جرات ابراز احساسات خود را ندارد، نرمال نیست. البته بروز خشم باید بدون صدمه و اهانت به خود و دیگران باشد و فرد نباید ذرهای به شخصیت خود یا دیگران لطمه بزند.
5.قدرت مقابله با استرس: واقعیت این است که ما در فضایی از استرس و اضطراب به سر میبریم. فرد نرمال باید بتواند با این استرسها مقابله یا از مکانیسمهای مقابلهای برای رفع استرسها استفاده کند تا خود را با هر استرسی انطباق دهد و با آن مقابله کند. متاسفانه ما با بسیاری از فقدانها، مشکلات مالی و اقتصادی، مسایل اجتماعی و محیطی، مسایل سیاسی و... روبرو هستیم. فرد باید بتواند با این استرسها کنار بیاید. کسی که زود میشکند و در برابر اندک استرسی کمر خم میکند، نرمال نیست. هرکس ممکن است یک عزیز، مال یا شغلش را از دست بدهد، اما باید بتواند محرومیتها را تحمل کند و در برابر این فقدانها قدرت مانور و سوگواری داشته باشد و به پذیرش نهایی واقعیت برسد.
6.قدرت مدیریت: فرد نرمال باید قدرت مدیریت محیط اطرافش و محیطی که در آن زندگی یا کار میکند، داشته باشد و این به یک مدیریت ذاتی نیاز دارد.
7.در نظر گرفتن جوانب احتیاط: فرد نرمال باید همه جوانب احتیاط را رعایت کند و به اصطلاح خود را ارزان نفروشد. البته منظور این است که بدبین باشد زیرا بدبینی خود غیرطبیعی است اما احتیاط، وجه مهمی از نرمال بودن است. فرد باید برای انجام معاملات اقتصادی، روابط بین فردی، امور اداری و شغلی و... محتاطانه عمل و رفتار خود را کنترل کند.
8.آموختن و آموزش: فرد باید خودش را برای زندگی سرمایهگذاری کند. باید دانش و آگاهی داشته باشد و واقعبینانه به سرنوشتی که بر او در زمان و مکان خاصی که قرار دارد تحمیل شده، بپذیرد و در این زمینه آموزش ببیند زیرا اگر از مسایل پیرامون خود آگاهی نداشته باشد و آنها را نپذیرد،طبعا رفتار غیرطبیعی از خود نشان میدهد و دچار آسیبشناسی روانی میشود و در گروه بیماران قرار میگیرد. فرد نرمال باید عاشق یادگیری باشد و بتواند موضوعات مختلف را طراحی و سازماندهی کند.
9.کنجکاوی و علاقهمندی: انسانهای بیتفاوت، بیاحساس، غیرکنجکاو و غیرعلاقهمند به موضوعات روزمره، انسانهای نرمالی نیستند بنابراین فردی که زیباییها را تقدیر و تحسین نمیکند و نسبت به آنها کنجکاو نیست طبیعی و نرمال نیست.
10. آیندهنگر بودن: فرد نرمال باید در مورد آینده خود جهتگیری داشته باشد و بداند چه آیندهای برای فردا و فرداهایش در نظر دارد، بنابراین باید برای سنین جوانی، میانسالی و سالمندی خود برنامهریزی کند.
11.خلاقیت و نوآوری: فرد نرمال باید خلاق باشد و ایده داشته باشد و به دیگران و محیط کار و زندگی خود ایده بدهد. از سوی دیگر باید استقلال داشته باشد و اهداف مناسبی در سر بپروراند. فردی که وابسته است، نمیتواند اهداف درستی را برای آینده خود برنامهریزی کند.
12. شناسایی نیازها: فرد نرمال باید نیازهایش را بشناسد و به ارزشهای وجودی خود پی ببرد و بتواند به مجهولات موجود در آنچه به عنوان واقعیتهای موجود ذهن خود و اطرافیانش فراگرفته است، پاسخ دهد.
13.شور و هیجان: افراد نرمال باید در انجام امور از خود شوق و حرارت نشان دهند. افراد بیحال و بیاحساسی که از خود شوق و شوری نشان نمیدهند، به خصوص در مسایل خانوادگی و اجتماعی، افرادی سرد و بیاحساس هستند نه نرمال.
14.عادل بودن: عدالت صفت بسیار خوبی است که باید آن را در انسانهای نرمال جستجو کنیم. فرد باید نسبت به شهروندان و خانواده خود عادل باشد و اگر نباشد از خود رفتارهای پرخاشگرانه، بیتفاوتی، بیاحساسی، بیتوجهی، بیعاطفگی و... نشان میدهد.
نویسنده : ا - گلیدی
رسول گرامی (ص) میفرمایند: تا ده صفت خوب نداشته باشید عقل کامل ندارید و انسان سالم نیستید.
این دهتا:
1) مردم به خیرتان امیدوار باشند.
2) مردم از شر شما در امان باشند.
3) کار نیک دیگران را زیاد شمارید.
4) کار خوب خود را کم شمارید گرچه زیاد باشد.
5) در همه عمر از تحصیل علم دینی و معنوی خسته نشوید.
6) از انجام حوائج مردم خسته نشوید.
7) گمنامی را بیشتر از شهرت دوست داشته باشید.
8) فقر در نظرتان بد نباشد.
9) از دنیا تنها به یک غذا اکتفا کنید.
10) از همه مهمتر اینکه همه را از خود بهتر بدانید. اگر آن شخص ظاهر بدی دارد، بگویید انشاءالله باطن خوبی دارد. یا اینکه بگویید انشاءالله عاقبتبهخیر خواهد شد.
چه بسا خوبانی که در اثر عجب و تکبر بد شدند، و چه بسا بدهایی که در اثر زاری و تضرع از خوبان شدند و اهل بهشت شدند.
خدایا، به به تو پناه میبریم.
نویسنده : ا - گلیدی
از جمله مسائلی که به صورت بارز در زمان ظهور امام عصر (عجل الله تعالی فرجه شریف) به وجود می آید رشد و توسعه و تکامل عقول فطری مردم است که بواسطه ی ظهور امام عصر (عجل الله تعالی فرجه شریف) خداوند متعال زمینه را برای شکوفایی عقول فطری جامعه ی بشری فراهم می آورد. در همین راستا فهم دقیق «شکوفایی عقل فطری بشریت» می تواند آینده ی تاریخ را به نحو صحیحی در مقابل دیدگان منتظران حقیقی دولتش ترسیم نماید
سخن مبارک امام هادی (علیه السلام)
ابو یوسف یعقوب بن اسحاق اهوازی مشهور به «ابن سکیّت» از خواص اصحاب امام جواد (علیه السلام) و امام هادی(علیه السلام) فردی بسیار جلیل القدر و دانشمند بود و در زمان خود پرچمدار ادبیات عرب از لغت و شعر و نحو و منطق به شمار می رفت. وی از امام هادی(علیه السلام) پرسید:
علت اختصاص هر پیامبری به معجزه ای مخصوص چیست؟ موسی بن عمران با عصا و ید بیضاء، عیسی بن مریم با علم طب و شفای کور مادرزاد و احیای مردگان و اختصاص پیامبر اسلام (صلی الله علیه واله وسلم) به قرآن.
حضرت هادی(علیه السلام) فرمودند: معجزه ی هر پیامبری با شرایط روز خود متناسب است تا بتواند بر همگان حجت و دلیل و راهنما باشد. در عصر موسی بن عمران جادو و سحر غلبه داشت و موسی بن عمران(علیه السلام) با انداختن عصا بساط جادوگران را بر هم ریخت و قرآن کریم این صحنه پرشور و هیجان را ترسیم فرموده است. (اعراف/ 121- 118) امام (علیه السلام) سپس فرمودند: در عصر حضرت عیسی(علیه السلام) بیماری های فلج و زمین گیر شیوع داشت و حضرت مسیح(علیه السلام) در راستای طب و علاج و درمان بیماران از قوانین عادی و متعارف فراتر رفت و پای را به آن سوی افق گذارد، کور مادرزاد را شفا داد و مردگان را زنده نمود. امّا پیامبر اسلام (صلی الله علیه واله وسلم) «کانَ الغالِبُ على أهلِ عَصرِهِ الخُطَبَ والکَلامَ فأتاهُم مِن عِندِ اللّه مِن مَواعِظِهِ وحِکَمِهِ ما أبطَلَ بهِ قَولَهُم، وأثبَتَ بهِ الحُجَّةَ علَیهِم» غالب در عصر رسول اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) خطبه و کلام بوده است پس از جانب خداوند متعال پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) برایشان مواعظ و حکمتی آورد که با آن ها باطل شوند.
نکتهی کلیدی بیان امام هادی(علیه السلام) در سوال ابن سکیّت این است که پرسید:
فما الحجة علی الخلق الیوم؛
بنابراین امروز حجت خدا بر مردم چیست؟
پاسخ امام هادی (علیه السلام)
امام فرمودند:
«العقل یعرف به الصادق علی الله فیصدقه و الکاذب علی الله فیکذبه ... »
عقل که راه صحیح را از غلط جدا می کند و صراط مستقیم الهی را از پرتگاه ها و جاده های هولناک باز می شناسد و راه صحیح را تأیید و راه غلط را رد می نماید. این عقل فطری برای انسان حجت خدا و راهگشاست.
عاقل کیست؟
امّا به راستی عقلی که امروز حجت خدا بر مردم است چیست و عاقل که چنین وصفی را داراست، کیست؟ در روایتی شریف امیرالمومنین(علیه السلام) عقل و عاقل را تعریف فرموده اند. از آن حضرت(علیه السلام) پرسیدند: «صف لنا العاقل، فقال: هو الّذی یضع الشیء مواضعه. ثم قیل له: صف لنا الجاهل، فقال قد فعلت؛ عاقل کسی است که جایگاه و منزلت هر چیز را می شناسد و آن را در جای خودش می نهد و در نتیجه نادان کسی است که راه را گم کرده است، غلط می فهمد و غلط عمل می کند.»
عصر ظهور و عاقل ها!
بر اساس روایات شریفه در زمان ظهور امام عصر (عجل الله تعالی فرجه شریف) عقول بشری به حد بلوغ و کمال می رسد: «اذا قام قائمنا وضع الله یده علی رووس العباد فجمع بها عقولهم و کملت به أحلامهم»؛ هنگامی که قائم (عجل الله تعالی فرجه شریف)، ظهور کند خداوند دستش را بر روی سرهای بندگان قرار می دهد پس به این طریق عقل های آن ها جمع می شود و آرامش خاطر برای ایشان به کمال می رسد.
بنابراین روایت شریف و برخی روایات دیگر با این مضامین، عصر ظهور امام عصر(عجل الله تعالی فرجه شریف) زمانه ی رشد و تکامل و شکوفایی عقل بشری است. حال با توجه به تعریف عقل از بیان نورانی امیرالمومنین(علیه السلام) معلوم می شود که در عصر ظهور حضرت مهدی (عج) بشریت به جایگاه و منزلت هر چیز پی می برد و آنها را در جای خودش قرار می دهد و به این ترتیب بر اساس فرموده ی امام هادی (علیه السلام) حجت خدا بر مردم همان عقل های شکوفایشان خواهد بود که به راحتی حق و باطل را از هم تشخیص می دهند و به دنبال امام حق حرکت می نمایند.
قیام عقلی!
بنابراین قیام امام زمان(عج) قیام عقلی و فرهنگی است و پیروزی ایشان نیز از همین رهگذر است. از طرف دیگر از مجموع بیانات نورانی حضرات معصومین (علیهم السلام) معلوم می شود که عقل در انسان موهبتی الهی است که همان راهگشای انسان به سوی سعادت ابدی و حقیقی است و همان است که بر اساس آن آدمی به امام حق گرایش پیدا می کند. پس امام عصر(عج) یک کار اساسی که می کند همان شکوفایی عقل هاست که بر آن اساس همگی او را پیروی کرده و به سوی کمال حقیقی حرکت می کنند!
نتیجه گیری
بر اساس آنچه گذشت برای هدایت بشریت در هر زمانی بایستی ابزار متناسب با آن زمان را در دست داشت، آنچنان که پیامبران الهی با معجزات خویش بشریت را هدایت نمودند. پس از رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه واله وسلم) حجت خدا بر مردم و سبب هدایت ایشان «عقل» است که گوهری شریف است که قدر و منزلت هر چیز را می داند و هر چیز را در جایگاه خود قرار می دهد. امام عصر(عج) در هنگام ظهور همین حجت خدا بر مردم یعنی عقل ها را مورد بهره برداری قرار می دهد و آن ها را شکوفا می کند؛ یعنی انسان ها را به طوری قرار می دهد که پرده های غفلت از برابر عقل هایشان کنار رود و ایشان قدر و منزلت هر چیز را به خوبی بدانند و بتوانند حق و باطل را تشخیص دهند. آن گاه خود مردمند که به دنبال امام حق مسیر تکامل حقیقی را طی خواهند کرد و به سعادت ابدی الهی خواهند رسید!
نویسنده : ا - گلیدی
دوست عزیزی از ما پرسیدهاند که آیا جزیره خضراء واقعاً وجود دارد و دیگر اینکه آیا حضرت امام زمان(ع) در آنجا زندگی میکنند، همچنین ایشان از علّت انتخاب آن محل و صدق یا کذب نقل اتّفاقاتی که درباره آن مکان ذکر شده است، سؤال کردهاند.در جواب پرسش این دوست گرامی، باید بگوییم موضوع «جزیره خضراء» به عنوان محلّ اقامت و زندگانی حضرت ولیّ عصر(ع) در عصر غیبت کبری، برگرفته از حکایتی است که عالمان صاحب نظر شیعه، درباره استناد آن، متّفق القول نمیباشند؛ گروهی آن را پذیرفته و در نتیجه، معتقد به وجود چنین جزیرهای هستند و جمعی، آن را از درجه اعتبار ساقط دانسته و به همین دلیل منکر وجود جزیره خضرا میباشند
در اینجا برای روشنتر شدن موضوع، به بررسی این دیدگاهها و اهمّ مستندات طرفین میپردازیم.
نخست: دیدگاه موافقان
این گروه از عالمان شیعه، نقل میکنند که شخصی به نام زین الدّین علی بن فضل مازندرانی، در سال 690 ه . ق. از سرزمین «بربر»، طیّ سفری به اقیانوس اطلس، سه روز با کشتی در دل آب، در حرکت بوده، تا به جزایر روافض (شیعیان) رسیده است. در آنجا اطّلاع مییابد که جزیرهای به نام «جزیره خضراء» وجود دارد که اولاد حضرت ولیّ عصر(ع) در آنجا زندگی میکنند. وی مدّت چهل روز در همان محلّ اسکانش میماند و پس از چهل روز، هفت کشتی حامل موادّ غذایی، از جزیره خضراء، به این جزیره میآید. ناخدای کشتی، او را با نام و نام پدرش، صدا میزند و میگوید، که مشخّصات تو را به من گفتهاند و اجازه دادند که تو را به جزیره خضراء ببرم. آنگاه او را به آنجا میبرد. پس از شانزده روز دریانوردی، سرانجام به «آب های سفید»ی میرسند و ناخدا توضیح میدهد که این آبها، مانند «سور بلد» (دیوار شهر) جزیره را احاطه کرده است و کشتی های دشمنان، هرگز نمیتوانند از آنها بگذرند و به برکت وجود حضرت ولیّ عصر(ع) در آن غرق میشوند. بنا به نقل، سپس به جزیره خضراء میرسد و جمعیّت انبوهی را با بهترین لباسها و نیکوترین وضع مشاهده میکند. شهری بسیار آباد، با درختانی سرسبز و انواع میوهها و بازارهای بسیار و ساختمانهایی مجلّل از سنگهای رخام دیده، میگوید، شخص بزرگواری به نام سیّد شمسالدّین که او را نوه پنجم امام زمان(ع) معرفی میکند، مسئول تعلیم، تربیت و اداره آنجا بود، و نایب خاصّ حضرت(ع) در آن جزیره، نیز بوده، از امام(ع) فرمان میگرفته، ولی حضرت را نمیدیده و تنها، هر صبح جمعه نامهای به خطّ مبارکشان در نقطه معیّنی گذاشته میشده، و در آن، آنچه تا یک هفته مورد نیاز بوده، مرقوم بوده است. علی بن فاضل، طبق نقل، مدّت هجده روز، در آن جزیره اقامت داشته و از محضر سیّد شمسالدّین، خوشه چیده و پس از آن، به او دستور رسیده که به وطنش بازگردد.
علی بن فاضل، همچنین، آنچه را بنا به قول او، از سخنان سیّد شمس الدّین، شنیده، در کتابی به نام «الفوائد الشّمسیّه» بیان داشته و ماجرای خود را به تنی چند از عالمان معاصر خویش بازگفته است.1
ناقلان حکایت
این حکایت را فضل بن یحیی طیّبی، نویسنده قرن هفتم هجری قمری، به تاریخ 11 شوّال سال 669 ه .ق. از زبان علی بن فاضل در شهر «حلّه» شنیده، و آن را در کتابی با نام «جزیره الخضراء» گرد آورده است. این کتاب، از سوی عالمان زیر مورد توجّه واقع شده است:
ـ شهید اوّل، آن را به خط خود نوشته، و خطّ او در خزانه امیرالمؤمنین(ع) پیدا شده است.
ـ محقّق کرکی، آن را به فارسی برگردانده است.
ـ علّامه محمّدباقر مجلسی، آن را در «بحارالأنوار» نقل کرده است.
ـ شیخ حرّ عاملی، آن را در کتاب «إثبات الهداه» درج نموده است.
ـ وحید بهبهانی، به مضمون آن فتوی داده است.
ـ بحرالعلوم، در کتاب «رجال» خویش، آن را مورد استناد قرار داده است.
ـ قاضی نورالله شوشتری، محافظت بر آن را بر هر مؤمنی لازم داشته است.
ـ میرزا عبدالله اصفهانی (افندی) آن را در کتاب «ریاض العلماء» نقل کرده است.
ـ میرزای نوری، آن را در کتاب «جنه المأوی» و «النّجم الثّاقب» آورده است.
البتّه، حکایتی نیز درباره محلّ اقامت حضرت امام(ع) از سوی شخصی به نام انباری نقل شده است. امّا به دلیل آنکه وی، آن را از شخصی مجهول نقل کرده است؛ به همان حکایت پیشین اکتفا میکنیم.1
براساس حکایت علی بن فاضل، حضرت امام عصر(عج) و فرزندان ایشان، در آن جزیره، در «اقیانوس اطلس» سکونت دارند و همه ساله، در موسم حج، حج میگزارند و پس از زیارت آباء و اجداد طاهرینشان(ع) در «حجاز»، «عراق» و «طوس»، مجدّداً به جزیره باز میگردند و اقامت غالب آن حضرت(ع) در همان جزیره است.
دوم: دیدگاه مخالفان
همان طور که قبلاً گفتیم، جمعی از عالمان شیعه حکایتی را که دلالت بر وجود جزیره خضراء دارد، و مطابق آنچه بیان شد، محلّ اقامت غالب حضرت امام زمان(ع) میباشد، دارای اشکال میدانند و از آنجا که دلیل دیگری در دست نمیباشد، به وجود چنان جزیرهای قائل نیستند.
اشکالات استناد این حکایت از سوی این دسته از عالمان عبارتند از:
1. علّامه مجلسی(ره)، که این حکایت از طریق نقل او در کتاب بحارالأنوار به گوینده آن (علی بن فاضل) میرسد، در مقدّمه بیان حکایت میگوید: رسالهای مشهور به جزیره خضراء ...، سبب اینکه برایش باب مستقلّی باز کردم، این است که آن را در کتابهای روایی ندیدم.
آنگاه حکایت را از بسم الله الرّحمن الرّحیم آغاز میکند، امّا آن را بدون معرفی راوی قبل از خود، و ذکر نام کسی که میگوید: آن را در خزانه امیرمؤمنان(ع) یافته است»، نقل کرده است.
آنگاه حکایت آغاز میشود که شخصی میگوید: در خزانه امیرمؤمنان... متنی به خط شیخ فاضل فضل بن یحیی بن علی طیّبی کوفی دیدم که در آن چنین آمده بود... امّا اسمی از کسی که آن را باز میگوید، وجود ندارد.
به علاوه، سیّد هاشم بحرانی نیز که معاصر علّامه مجلسی است، گفته: یکی از مشایخ میگوید: به خطّ شیخ یافتم...
با توجّه به این، اسم و نسب و وضعیّت فردی که حکایت را تعریف میکند، معلوم نیست. قطعاً آن فرد علّامه مجلسی نبوده است؛ زیرا ایشان تصریح میکند که تنها به نقل از رساله متداول بسنده کرده است و به دنبال صاحب رساله نگشته است تا وضعیّت او را مشخّص کند.
به علاوه، عبارت علّامه بحرانی نیز نمیرساند که از خود آن شخص شنیده است. لذا میگویند، چگونه امکان دارد که بحرانی آن را ببیند، امّا مجلسی که معاصر اوست، آن را نبیند؟
2. تشخیص این فرد نامعلوم، که میگوید: این خط، عین خطّ طیّبی است، محل تردید و غیرقابل اعتماد است. زیرا طیّبی، صد سال پیش از او فوت کرده بوده است.
3. نسب علی بن فاضل که در روایت، مازندرانی خوانده شده، با گفته خود او درون نقل قول، تطابق ندارد و وی، خود را عراقی خوانده است. علاوه بر این، او خود را درون روایت، فردی بسیار فاضل و دارای فضایل برجسته و بینظیری خوانده؛ در حالی که هیچ یک از معاصران وی، تأییدش نکردهاند و این نکته که تنها بعضی از افرادی که صدها سال، پس از وی آمدهاند، مؤیّد او هستند، و ظاهراً تنها سند آنان برای این تأیید، با توجّه به سیاق کلماتشان، نوشته دست خود اوست، صحّت روایتی را که نقل کرده، غیرقابل اطمینان ساخته است.
4. عدم ذکر نام راوی مذکور، در کتاب های رجال عالمان برجستهای که معاصر وی بوده اند، مانند: علّامه حلّی و ابن داوود و اینکه هیچ نامی از او در این کتابها به چشم نمیخورد، اشکال دیگری بر اعتماد به صحّت روایت است. اگر این حکایت، صحیح باشد، بیان آن به گونهای است که طبعاً میبایست معاصرینش را تحریک نماید تا آن را در زمره دلایل امامت و حضور امام(ع)، در مجامع و تألیفاتشان بیاورند؛ زیرا مطالبی کم اهمیّتتر از این را نقل کردهاند. بنابراین، یا عالمان رجالی مذکور، این روایت را دروغ و نادرست شمردهاند، یا آنکه روایت را نشنیدهاند، یا آنکه اصولاً در زمان آنها چنین روایتی هنوز ساخته نشده بوده است!
این وضعیت، به اعتقاد این دسته از علما باعث تردید جدّی درباره علی بن فاضل و روایت مذکور گردیده است. همچنین به عقیده این عالمان، این گفته علی بن فاضل، در روایت مذکور، که تصریح میکند، از اوّل تا آخر روایت خویش را در حضور طیّبی و گروهی از علمای «حلّه» و اطراف آن منطقه که برای دیدار این شیخ (تشرّف یافته) آمده بودند، نقل کرده است، با اینکه هیچ فرد دیگری جز طیّبی (با کیفیّتی که بیان شد)، آن را نقل نکرده، تطابق ندارد؛ زیرا انتظار میرفته که مردم از نقاط مختلف برای دیدار با فردی که بر چنین مطلب مهمّی، یعنی محلّ زندگانی امام عصر شیعیان آگاهی یافته، و به منظور تبرّک جستن به او و شنیدن و نوشتن روایت، عازم محلّ اقامت او گردند و به علاوه، علماء نیز به ذکر نام او و داستانش در معاجم رجالی و سایر کتب، تبرّک جویند.
اشکالاتی، نیز بر محتوای این حکایت وارد شده است، که این مجال اقتضای بیان آن را را ندارد.3 با توجّه به مطالب یاد شده، اظهارنظر صریح و قطعی در مورد وجود یا عدم وجود جزیره خضراء ممکن نیست و نمیتوان به نظر نهایی در این زمینه رسید.
در پایان بررسی دیدگاههای موجود در زمینه جزیره خضراء یادآوری نکتهای را لازم میدانیم و آن اینکه، به طور کلّی در مورد مطالب مرتبط با موضوع مهدویّت و امام عصر(ع) و پرسشها و مسائل گوناگونی که در این زمینه مطرح میشود، همواره باید به این نکته توجّه داشت که اوّلاً آیا دانستن و فهمیدن این مطلب یا موضوع خاص بر ما لازم است یا خیر و ثانیاً دانستن آن تأثیری در میزان معرفت ما نسبت به امام عصر(ع) و نزدیکی بیشتر با آن حضرت میگذارد یا خیر؟ در صورتی که مطمئن شدیم دانستن مطلبی بر ما لازم است یا دانستن مطلبی بر میزان معرفت ما اثر میگذارد، باید به دنبال آن برویم تا به خوبی از آن آگاه شویم، امّا اگر اینگونه نبود، نباید چندان در مورد دانستن آن مطلب یا موضوع، خودمان را به دردسر بیاندازیم و با مشغول شدن به آن از وظیفه اصلیمان در برابر امام زمان(ع) غافل شویم. علاقهمندان میتوانند برای آشنایی بیشتر با دیدگاه قائلان به وجود جزیره خضراء به کتاب جزیره خضراء و تحقیقی درباره مثلّث برمودا»، نوشته ناجی النجّار، ترجمه علی اکبر مهدی پور و برای آگاهی از دیدگاه دوم، به کتاب «جزیره خضراء؛ افسانه یا واقعیت؟»، نوشته علّامه سیّدجعفر مرتضی عاملی، ترجمه محمّد سپهری و دیگر آثاری که به صورت تحقیقی به این موضوع پرداختهاند، مراجعه کنند.
اقامتگاههای امام زمان(ع)
در مورد اقامتگاه حجّت خدا، نکته مسلّم این است که آن حضرت(ع) همه ساله در موسم حج به زیارت خانه خدا تشریف میبرند و در مراسم حج شرکت میکنند؛ ولی انبوه حجّاج ایشان را نمیبینند یا میبینند و نمیشناسند؛ امّا در غیر حج، دلیل قاطعی بر اقامت آن بزرگوار، در مکان معیّنی نداریم و تنها اشاراتی در برخی از احادیث وارد شده است، که قسمتی از آنها عبارتند از:
1. سرزمینهای دور دست
در توقیع شریفی که در سال 410 ق. از «ناحیه مقدّسه»، به افتخار شیخ مفید، صادر گردید، با خطّ مبارک حضرت صاحب الامر(ع) آمده است:
«ما در سرزمین دوردستی سکنا گزیده ایم که از جایگاه ستمگران به دوریم؛ زیرا خداوند مصلحت ما و شیعیان مؤمن ما را در این دیده که تا حکومت دنیا در دست تبهکاران است، در این نقطه دور دست مسکن نماییم.»4
2. مدینه طیّبه
هنگامی که از امام حسن عسکری(ع) میپرسند، اگر حادثهای برای شما روی دهد، کجا از فرزند بزرگوارتان سراغ بگیرم؟ میفرمایند: «در مدینه.»5 و حضرت امام صادق(ع) نیز، هنگام سخن از غیبت کبری، فرمودند: «چه جایگاه خوبی است مدینه!»6
3. دشت حجاز
ابراهیم بین مهزیار، توسط فرستاده امام زمان(ع)، از «طائف» میگذرد و به دشت «حجاز» که «عوالی» نام داشته، هدایت شده و در آنجا به محضر آن حضرت(ع) مشرّف میگردد. امام زمان(ع) در این تشرّف مبارک میفرمایند:
«پدرم با من پیمان بسته است که در مخفی ترین و دورترین سرزمینها مسکن گزینم تا از تیررس اهل ضلالت در امان باشم. این پیمان مرا به این ریگزارهای عوالی (دشت حجاز از نجد تا تهامه) انداخته است.»7
4. کوه رَضوی?
امام صادق(ع) درباره «کوه رضوی?» میفرمایند:
«از هر درختی، میوهای در آن هست و چه پناهگاه خوبی است برای شخص خائف، وه چه پناهگاه خوبی. صاحب این امر را در آن دو غیبت است، یکی کوتاه و دیگری طولانی.»8
5. کرعه
مرحوم مجلسی در «تذکره الائمّه»، از کتب اهل سنّت نقل میکند که حضرت مهدی(ع) در غیبت کبری در قریهای به نام «کرعه» اقامت مینمایند.9
6. جابلقا و جابلسا
میرزای نوری میگوید: اخبار بسیاری هست که از نظر معنی متواترند و دلالت دارند بر اینکه در مشرق و مغرب زمین، دو شهر، به ترتیب، به نامهای «جابلقا» و «جابلسا» وجود دارد که اهل آنها از انصار حضرت صاحب الامر(ع) هستند و در محضر آن حضرت(ع) قیام میکنند.10
امام حسن مجتبی(ع)، نیز در خطبه شان در برابر معاویه، به نام این دو شهر، اشاره نموده اند.11
7. بلد مهدی(ع)
علّامه مجلسی، از یکی از عالمان اهل سنّت نقل میکند که: بلد مهدی(ع) شهری است نیکو و محکم، که بنا کرده آن را مهدی فاطمی و برای آن قلعهای قرار داده است.12
8. بیت الحمد
امام صادق(ع) فرمودند:
«برای صاحب این امر، خانهای است که به آن «بیت الحمد» گفته میشود. در آن خانه چراغی است که از روز ولادت آن حضرت(ع) روشن است. این چراغ خاموش نمیشود تا روزی که با شمشیر، قیام نماید.»13
پی نوشتها:
1. روایت، به نقل از تحقیقی پیرامون جزیره خضراء و مثلّث برمودا، ناجی النجّار، ترجمه علی اکبر مهدی پور.
2. در منبع پیشین، که از قائلان به وجود جزیره خضراء میباشد، حکایت انباری را با استناد به همین دلیل، نقل نکرده است. ر.ک: همان، ص 54.
3. عاملی، سیّدجعفر مرتضی، جزیره خضراء، افسانه یا واقعیّت، ترجمه محمد سپهری.
4. طبرسی، الإحتجاج، ص 497.
5. شیخ طوسی، کتاب الغیبه، ص 139.
6. علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج 52، ص 157.
7. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ص 447.
8. علامه مجلسی، همان، ج 52، ص 153.
9. نهاوندی، علی اکبر، العبقری الحسان، ج 2، ص 134.
10. میرزای نوری، النجم الثّاقب، ص 300.
11. ر.ک. سفینه البحار، ج 1، ص 145.
12. نهاوندی، علی اکبر، همان، ج 1، ص 58.
13. نعمانی، غیبت، ص 126.
نویسنده : ا - گلیدی
علی بن محمد از محمدبن علی بنابراهیم و او از عبدالله بن صالح نقل میکند که گفت: "امام زمان(عج) را در کنار حجرالاسود مشاهده کردم که مردم همگی جذب نورانیت وجود او شده بودند، در حالی که ایشان را نمیشناختند، چنین مجذوب بودند".
درحالی که حضرت صاحبالزمان(عج) میفرمود: "ما بهذا امروا"؛ "به این کار امر نشدهاند"، کنایه از اینکه شیعیان به کارهای عملی، جهت فراهم کردن زمینه ظهور آن حضرت مامور هستند و باید همه به دنبال آن کار بروند و صرف ایستادن و به به گفتن کافی نیست. (فرهنگ سخنان حضرت مهدی (عج)، محمد دشتی (ره)، صفحه71-72، به نقل از اصول کافی، جلد یک صفحه 331)
شرایط بیعت یاران خاص با امام زمان(عج)
حضرت امیرالمومنین(ع) درخطبه معروف به "خطبةالبیان" که در بصره ایراد فرمودند، در بیان علائم و نشانههای ظهور امام زمان(عج) و نیز وقایع هنگام و بعد از ظهور آن حضرت، مطالبی فرمود که در بخشی از آن آمده است:
پس از آنکه حضرت صاحبالزمان(عج) در ابتدای ظهور، یاران خاص خویش، یعنی همان 313نفر را مورد آزمایش قرار میدهد و آنان را در طلب آن حضرت از مکه به مدینه، 3 بار رفت و آمد میکنند، آن بزرگوار بین صفا و مروه بر آنان ظاهر میشود و خطاب به آنان میفرمایند: "انی لست قاصعاً امراً حتی تبایعونی علی ثلاثة خصلةٍ تلزمکم لا تغیّرون منها شیئاً و لکم علیّ ثمان خصالٍ فقالوا: سمعنا و اطعنا فاذکر لنا ما انت ذاکره، یا ابن رسول الله!"؛ "هیچ برنامه روشنی برای شما ارائه نمیدهم، مگر این که با من همپیمان شوید که سی خصلت را همواره مراعات کنید و هرگز هیچ یک از آنها را تغییر ندهید و رها نکنید، در برابر پیمانی که شما با من میبندید، من هم با شما پیمان میبندم، هشت خصلت را همواره مدنظر داشته باشم".
آنان عرض میکنند: ما گوش به فرمان و مطیع هستیم، ای پسر پیامبر خدا! هر شرطی که میخواهی مطرح فرما، پس از آن که یاران اعلان آمادگی کردند، حضرت صاحب الزمان(عج)، به طرف کوه صفا حرکت میکند و آنان نیز همراه آن حضرت حرکت میکنند، در آنجا امام زمان(عج) خطاب به آنان میفرماید: "اما آن 30 نکتهای که باید منشور همپیمانی شما با من باشد، مواردی است که در ذیل میآید:
1- هرگز از اطاعت من سرپیچی نکنید و از هیچ یک از اصول توافقات عقب نشینی نکنید.
2-هرگز دست به دزدی نزنید.
3- هرگز به زناکاری آلوده نگردید.
4- هرگز فعل حرام انجام ندهید.
5- هرگز به فحشا و فساد گرایش نداشته باشید.
6- به ناحق هیچ کس را نزنید.
7- به زراندوزی و جمع کردن طلا مبادرت نکنید.
8- به جمع کردن نقره مشغول نشوید.
9- گندم را احتکار نکنید.
10- هرگز جو را احتکار نکنید.
11- هیچ مسجدی را خراب نکنید.
12- هرگز شهادت باطل ندهید.
13- هرگز از مومنین بدگویی نکنید.
14- هرگز ربا نخورید.
15- در سختیها بردبار باشید.
16- بر هیچ خداپرستی لعنت نفرستید.
17- هرگز شراب نخورید.
18- هرگز لباس زربافت (بافته شده از تاروپود طلا) نپوشید.
19- هرگز پارچه ابریشمی را به روی خود نیندازند.
20- لباسی که از دیباج «پارچه ابریشمی رنگ شده» دوخته شده است را نپوشید.
21- دشمن شکست خورده در حال فرار را تعقیب نکنید و نکشید.
22- هیچ خون ناحقی را نریزید.
23- با هیچ مسلمانی به حیله و نیرنگ برخورد نکنید.
24- حتی بر کفار هم تجاوز و ستم نکنید.
25- با منافقان به تجاوز و ستم برخورد نکنید.
26- هرگز لباس دوخته شده از ابریشم بر تن نکنید.
27- در زندگی سادهزیست باشید و خاک، فرش زندگی شما باشد.
28- از فساد و فحشا همواره بیزاری بجویید.
29- امر به معروف را سرلوحه زندگی خویش قرار دهید.
30- همواره نهی از منکر کنید.
هرگاه شما نسبت به این 30 مورد ذکر شده با من پیمان بستید، این حق را خواهید داشت که من هم در مورد هشت چیز با شما پیمان بسپارم:
1-متعهد میشوم، شما دوستان خاص من باشید و دیگران را بر شما ترجیح ندهم.
2- لباسهایی را که میپوشم، مانند لباسهای شما باشد.
3- غذا و خوراکم مانند غذای شما باشد.
4- مرکب سواری من همطراز مرکب شما باشد.
5- در همه حال و هر زمان با شما باشم.
6- همواره همراه با شما حرکت کنم.
7- در زندگی به مقدار کم راضی باشم.
8- زمین پر از ظلم و جور شده را پر از عدل و داد کنم.
پس همگان، خدا را آن گونه که شایسته است، عبادت میکنیم، من به عهدم با شما وفا میکنم و شما هم به عهدتان با من وفادار بمانید."
حال آیا ما منتظر واقعی امام عصر(عج) هستیم؟ میتوانیم با توجه به این تعهدات خود را بیازماییم.
نویسنده : ا - گلیدی
شام یکی از مناطق مهم در آخرالزّمان است که شامل کشورهای سوریه، لبنان، اردن و فلسطین امروزی است. قلمرو سپاه سفیانی در شام است. در این نوشتار نگاهی اجمالی به کشور سوریه و وقایع مرتبط با عصر ظهور خواهیم داشت.
این سرزمین یکی از قدیمیترین نقاط مسکونی آسیاست که در هزاره سوم قبل از میلاد، قوم "سامی آموری" در آن زندگی میکردند. در تاریخ قبل از میلاد مسیح، سوریه بارها در دست قدرتهای بزرگ جهانی چرخیده تا آنکه در سال 63 میلادی به دست حکومت روم شرقی افتاده است. این سرزمین تا زمان فتح شدن در زمان ابوبکر تحت نفوذ دولت بیزانس بوده است.
در زمان پیامبر اکرم(ص)، سپاه اسلام در غزوه موته با سپاه مسلح رومیان روبهرو شدند و مقدمات نفوذ به شام فراهم شد. در سال یازدهم هجری پیغمبر سپاهی به فرماندهی اسامه بن زید به همراه بزرگان صحابه روانه شام کردند ولی در همین روزها ایشان رحلت فرمودند. در زمان ابوبکر مسلمانان یرموک را فتح کردند. معاویه در زمان عمر حکومت دمشق را به دست گرفت و بیشتر شهرهای شام را فتح کرد.
در زمان جنگ جهانی اوّل با ورود عثمانی، ملّیون عرب زمینه را برای رهایی از چنگال ترکان آماده دیده، شروع به فعالیت کردند. پس از شکست عثمانی در جنگ جهانی، مردم سوریه امیرفیصل بن حسین را به عنوان پادشاه برگزیدند امّا در سال1920 نیروهای فرانسه، سوریه و لبنان را به اشغال خود درآوردند و با رأی جامعه ملل تحت قیمومیت فرانسه درآمد،(4) در نهایت ژنرال ماترو فرمانده فرانسه آزاد در سال1941، استقلال و تأسیس جمهوری سوریه را اعلام کرد.
مذاهب و فرقههای مذهبی در سوریه
مسلمانان 86 درصد و مسیحیان حدود 5 درصد جمعیت سوریه را به خود اختصاص دادهاند. حدود 5 هزار یهودی نیز در دمشق و اطراف آن زندگی میکنند و امّا در میان مسلمین، فرق مذهبی مختلفی در سوریه وجود دارند که پس از اهل سنت که اکثریت را تشکیل می دهند عبارتند از:
1. دروزیه: گروهی از غلات شیعه هستند که حدود یک میلیون نفر از جمعیت سوریه را تشکیل میدهند. فرقه دروزیه ترکیبی از عقاید شیعه، زرتشتی و مسیحی دارند.
2. علویان: آنان که خود را شیعه اثنیعشری میدانند، نزدیک به دو میلیون نفر هستند. علویان پستهای حساس را در سوریه برعهده دارند. شایان ذکر است، علویان اغلب صحابه اولیه رسول خدا(ص) ازجمله عمار و یاسر، مقداد، سلمان و اباذر را قبول دارند و به آنان عشق میورزند.
3. شیعه امامیه یا اثنی عشریه: بین دویست تا سیصد هزار نفر هستند. آنان در غرب "باب توما" در دمشق و قریه داریا زندگی می کنند و اکنون نیز قریه راویه و اطراف مرقد مطهر حضرت زینب(س) محلّ سکونت بیشتر آنان شده است.
سوریه و تحولّات آخرالزّمان
این منطقه درآستانه شورش سفیانی دچار مجموعهای از فتنهها و التهابات میشود که برخی از آنها با استفاده از روایات عبارتند از:
1. پدید آمدن فتنهای برای همه مسلمانان و استیلای روم و ترک (غربیها و روسها) بر آنها.
2. به وجود آمدن فتنهای ویژه در سرزمین شام که باعث اختلاف، ضعف و تنگناهای اقتصادی میگردد.
3. کشمکش و درگیری بین دو گروه اصلی قدرتمند در شام.
4. زلزله دمشق و ویرانی سمت غربی مسجد شهر و بعضی از گوشههای آن.
5. درگیری سه نفر از سران، بر سر قدرت در شام (ابقع، اصهب و سفیانی) و چیره شدن سفیانی بر آن دو و استیلای وی بر سوریه و اردن و یکپارچه شدن منطقه تحت فرمان او.
6. ورود نیروهای بیگانه به سرزمین شام.
از جابر جعفی نقل شده است که از امام باقر(ع) درباره این گفته خدای سبحان س?ال شد که فرمود: "به راستی ما شما را با چیزهایی همچون، ترس و گرسنگی و کاهش مال، جان و میوهها مورد آزمایش قرار میدهیم؛ صبر پیشگان را بشارت ده». حضرت فرمود: "گرسنگی بر دو گونه است؛ عام و خاص. گرسنگی خاص در کوفه است که خداوند آن را ویژه دشمنان آل محمد(ص) گرداند و آنان را هلاک سازد امّا گرسنگی عام، در شام خواهد بود و آن گرسنگی و ترسی است که تا آن زمان هرگز به آن گرفتار نشدهاند، گرسنگی قبل از قیام قائم و وحشت و اضطراب بعد از قیام آن حضرت خواهد بود.»
روایتی که از امام باقر(ع) از امیر م?منان(ع) نقل شده است: "وقتی در شام دو گروه نظامی اختلاف کنند، نشانهای از نشانههای الهی آشکار میشود، پرسیدند: ای امیرالم?منین آن نشانه چیست؟ فرمود: زمینلرزهای در شام[سوریه] رخ میدهد که صد هزار نفر در اثر آن هلاک میگردند و این را خداوند رحمتی برای م?منان و عذابی برای کافران قرار میدهد. وقتی آن هنگام فرارسد، نظارهگر سوارانی دارای اسبهایی سفید و درفشهای زرد رنگ، باشید که از مغرب روی میآورند تا وارد شام میشوند و در آن لحظات است که فریاد و بیتابی بزرگ و مرگ سرخ فرا میرسد. وقتی آن وضع پیش آمد پس بنگرید فرو رفتن آبادیای از روستاهای دمشق را که به آن "حرشا" میگویند، در این هنگام فرزند هند جگرخوار (سفیانی) از بیابان خروج کرده، بر منبر دمشق قرار میگیرد، در این بحبوحه در انتظار ظهور حضرت مهدی(ع) باشید."
جنبشهای ابقع و اصهب ازجمله دیگر وقایعی است که در این ایام در شام رخ میدهد.
پینوشت
1. کورانی، علی، عصر ظهور
2. بحارالانوار، ج52
3. عتبات عالیات و سوریه
4.راسخون
نویسنده : ا - گلیدی
یکی از مهم ترین گزاره هایی که در ادوار گوناگون در فرهنگ مهدویت به آن اشاره شده است، مساله وظایف و تکالیف منتظران مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف در عصر غیبت کبری است. به این معنا که، ما به عنوان منتظران مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف چه کنیم تا بستر ظهور قائم آل محمد را در جامعه فراهم کنیم. در ادامه و با توجه به محدودیت های موجود تنها به ذکر دو مورد از مهم ترین وظایف منتظران بسنده می کنیم:
1) آنچه که از متون اسلامی بر می آید تاکید بر این مساله دارد که منتظر واقعی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف می بایست ابتدا رابطه خود را با خدای خویش اصلاح کند. آنچنان که امیرالمومنین علی علیه السّلام می فرماید:
مَنْ أَصْلَحَ ما بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللّهِ أَصْلَحَ اللّهُ ما بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النّاسِ[1]
یعنی کسی که بین خود و خدای خود را اصلاح کند ، خداوند سبحان بین او و مردم را اصلاح می کند.
- نخستین برداشتی که از این کلام نورانی دریافت می شود این است که ریشه و اساس تمام اصلاحات اجتماعی و سیاسی، اصلاح نفس خویش است. فرد در سایه ارتباط با خدا و اصلاح رابطه خود با خدا به اصلاح نفس خویش می پردازد. یعنی من به عنوان منتظری که مشتاق ظهور حضرت در جامعه هستم، اگر در پی آن هستم که شرایط ظهور ایشان را در جامعه فراهم کنم ، ابتدا و پیش از هر اقدامی می بایست از خودم و اصلاح نفسم آغاز کنم.
- تعبیر دیگری که از این کلام علوی استفاده می شود آن است که اگر رابطه مردم با یکدیگر بر اساس دروغ ، حقه بازی، نفاق و چاپلوسی ، ریا و خیانت و ظلم باشد، باید فهمید که رابطه مردم با خداوند ، رابطه خوبی نیست.
2) دیگر وظیفه ای که بر عهده مومنین است، انتظار است. چرا که در روایات کثیری بدان اشاره شده است و رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در باب اهمیت آن فرمود: برترین اعمال امت من انتظار فرج است[2].
درکلام دیگری از امام صادق علیه السّلام روایت شده است که خوشا به حال پیروان قائم ما ، کسانی که در عصر غیبتش منتظر ظهور اویند و در زمان ظهورش مطیع او . آنها اولیا خدایند که نه از گذشته خوفی دارند و نه از آینده حزنی[3].
از مجموع این روایات هم وجوب و ضرورت انتظار استفاده می شود و هم فضیلت و ارزشمندی آن. اما مساله ای که خواننده را به تفکر وا می دارد آن است که منظور از انتظار چیست؟ آیا وظیفه ما به عنوان یک منتظر آن است که دست روی دست بگذاریم و به تکالیف و وظایفی که خدا (چه در بعد فردی و چه در بعد اجتماعی) نهاده عمل نکنیم و به شیوع و ترویج فساد و گناه راضی باشیم، بلکه بالاتر از آن به فساد و گناه دامن بزنیم با این توجیه که حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در شرایطی ظهور می کنند که جهان لبریز از ظلم و فساد شود؟ با هر نوع امر به معروف و نهی از منکر در جامعه از در مخالفت بر آییم با این بهانه که مقابله با ظلم و جور و فساد تنها بر عهده اوست و بس![4] این، همان گونه تلقی از انتظار است که به تعبیر شهید مطهری ویرانگر، بازدارنده و فلج کننده است. این برداشت که صرفا ماهیت انفجاری دارد فقط و فقط از گسترش و رواج ظلم ها، تبعیض ها و اختناق ها و حق کشی ها و تباهی ها ناشی می شود. یعنی زمانی که حق و حقیقت هیچ طرفداری نداشته باشد باطل یکه تاز میدان می گردد. در این شرایط فرد صالحی در جهان یافت نمی شود و این انفجار رخ می دهد و دست غیب برای نجات حقیقت (ونه اهل حقیقت. زیرا حقیقت طرفداری ندارد) بیرون می آید. در این نوع نگاه هر اصلاحی محکوم است، زیرا هر اصلاح یک نقطه روشن است. تا در صحنه اجتماع نقطه روشنی هست دست غیب ظاهر نمی شود.پس بهترین کمک به تسریع ظهور و بهترین شکل انتظار ترویج و اشاعه فساد است. این جاست که گناه به تعبیر شهید مطهری هم فال است و هم تماشا، هم لذت و کامجوئیست و هم کمک به انقلاب مقدس نهائی و اینجاست که این بیت نشاط اصفهانی مصداق حقیقی خود را می یابد:
طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد [5]
طبعا چنین برداشتی از انتظار که بی تحرکی، سستی، خمودگی و نهایتا دامن زدن به جهل را تبلیغ می کند در تضاد با اندیشه ظهور در جامعه اسلامی است. نگاه یک منتظر به انتظار می بایست یک نگاه عملی (و نه صرفا یک حالت روحی و روانی یا خیالی و توهمی) باشد. منتظر ظهور می بایست در جهت نیل به مقصود خویش، در خودش برای ادای تکلیف فردی و اجتماعی خویش آمادگی ایجاد کند و ضمن نارضایتی از وضع موجود به وضع بهتر امید داشته باشد[6]. چنین انتظاری سازنده ، نگهدارنده ، تعهد آور، نیروبخش و تحرک آفرین است و به گونه ایست که می تواند نوعی عبادت و حق پرستی به شمار رود. از آیات قرآن کریم استفاده می شود که ظهور مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف حلقه ایست از حلقه های مبارزه اهل حق و اهل باطل که نهایتا منجر به پیروزی اهل حق می شود و این خود نیازمند آن است که شخص منتظر عملا در گروه اهل حق باشد. همچنین بر خلاف نگرش پیشین که فرد منتظر، انتظار پر شدن زمین از فساد و باقی نماندن حتی یک فرد صالح را می کشد، در روایات اسلامی سخن از گروهی زبده است که به محض ظهور امام به آن حضرت ملحق می شوند. بدیهی است که این گروه به یکباره خلق نمی شوند و به قول معروف از پای بوته هیزم سبز نمی شوند.معلوم می شود در عین اشاعه و رواج ظلم و فساد زمینه های مناسبی وجود دارد که چنین گروه زبده ای را پرورش می دهد[7].
پینوشت
1. نهج البلاغه،حکمت 89.
2. صافی گلپایگانی، محمد جواد، منتخب الاثر، قم، موسسه السیده المعصومه، 1377، ص. 496.
3. ابن بابویه، محمد ابن علی، کمال الدین، تهران، اسلامیه، 1377، ص. 377، ح1.
4. قاسمی منفرد، مهدی، ملکوت زمان،تهران ، فرهنگ مکتوب، 1387، صص. 85 - 87
5. مطهری، مرتضی، قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه تاریخ، تهران، صدرا، 1384، صص. 61 – 63.
6. قاسمی منفرد، ص. 87.
7. مطهری، صص. 64 – 67.
نویسنده : ا - گلیدی
1. هر کجا سلطان بود، دورش سپاه و لشکر است
پس چرا سلطان خوبان بی سپاه و لشکر است
با خبر باشــید ای چشم انتظاران ظهــــور
بهترین سلطان عالم از همه تنهاتر است
اللهم عجل لولیک الفرج
برای تعجیل در فرجش در این لحظات عزیز (شب) صلوات
2. امام صادق-ع: اهل آسمان و زمین بوسیله ی ظهور او خوشحال می شوند. پرندگان هوا
و ماهیان دریا نیز با ظهور او شادی می کنند.
...
خدایا! درک دوران سبز ظهور دولت عشق را نصیب ما بگردان/ آمین.
3. گوش دل را وا کنید آید ندا / بانگ هل من ناصرش از هر کجا
4. هجر تو ز درد و داغ دلگیرم کرد
اندوه غم زمان زمینگیرم کرد
گفتند که جمعه میرسی از کعبه
این رفتن جمعه جمعه ها پیرم کرد
5. خدایا تا به کی هجران مهدی
به دستم حسرت دامان مهدی
الهی هر بلا از حضرتش دور
الهی، من بلا گردان مهدی
نویسنده : ا - گلیدی
1. مهم نیست قفل ها دست کیست، مهم این است که کلیدها دست خداست.
2. از بار گنه شد تن مسکینم پست
یارب! چه شود اگر مرا گیری دست؟
گر در عملم آنچه تورا شاید نیست!
اندر کرمت آنچه مرا باید هست
3. چشم هایی که خدا را نبینند، دو گودال مخوفند که بر صورت انسان دهان باز کرده اند. (دکتر سنگری)
4. راز یک زندگی زیبا این است:
.
.
.
.
.
که امروز با خدا گام برداری و برای فردا به او اعتماد داشته باشی.
5. صدور هیچ گذرنامه و ویزایی لازم نیست وقتی به خدا "پناهنده" می شوید. (دکتر سنگری)
6.
Angah ke doost dary hamvare kasy be yadat bashad
be yade man bash ke man hamishe be yade toam
az tarafe behtarin doste shoma: "KHODA" Sooreye baghare aye"ye 152
یه کم طولانی اما بسیار قشنگ:
7. بهترین دوست، خداست. او آنقدر خوب است که اگر یک گل به او تقدیم کنید دسته گلی
تقدیمتان می کند و خوب تر از آن است که اگر دسته گلی به آب دادیم، دسته گل هایش را پس بگیرد. (دکتر سنگری)
8. خدایا! تو آنچنانی که ما می خواهیم، مارا آنچنان کن که تو می خواهی.
9. خداوند ، گوش ها و چشم ها را در سر
قرار داده است تا تنها سخنان و صحنه های بالا و والا را جستجو کنیم. (دکتر سنگری)
10. خوشبختی هدیه ی هماره ی خداست، فقط ما باید دستهایمان را برای گرفتن هدیه دراز کنیم. (دکتر سنگری)
نویسنده : ا - گلیدی
لیست کل یادداشت های این وبلاگ